جدول جو
جدول جو

معنی گران گوشی - جستجوی لغت در جدول جو

گران گوشی
سنگین بودن گوش، برای مثال بد مشنو وقت گران گوشی ست / زشت مگو نوبت خاموشی ست (نظامی۱ - ۸۸)
تصویری از گران گوشی
تصویر گران گوشی
فرهنگ فارسی عمید
گران گوشی
(گِ)
کری. سنگین گوشی:
بد مشنو وقت گران گوشی است
زشت مگو نوبت خاموشی است.
نظامی.
رجوع به گران گوش شود
لغت نامه دهخدا
گران گوشی
سنگینی گوش کری: بد مشنو وقت گران گوشی است زشت مگو نوبت خاموشی است. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گران گوش
تصویر گران گوش
کسی که گوشش نشنود، گوش سنگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گران فروشی
تصویر گران فروشی
عمل گران فروش
فرهنگ فارسی عمید
(گِ یِ)
ثقل سامعه. وقر:
چون سبکبار گشت هزل فروش
درخور است آن زمان گرانی گوش.
سنائی.
رجوع به گران گوش شود
لغت نامه دهخدا
(گِ رَ)
عمل گران رو. رجوع به گران رو شود
لغت نامه دهخدا
(گِ)
مردمی را گویند که گوش ایشان سنگین باشد، یعنی دیر بشنود و کر را نیز گویند چه گران گوشی به معنی کری آمده است. (برهان). کر. اطروش. موقور. (مهذب الاسماء) : گران گوشی به قزوینی گفت: شنیدم زن کرده ای. گفت: سبحان اﷲ تو که چیزی نشنوی این خبر از کجا شنیدی. (از منتخب لطائف عبید زاکانی چ برلن ص 163).
اگر راحت بخواهی در همه حال
بشو هر جا گران گوش و زبان لال.
میر نظمی (از شعوری ص 310)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
کنایه از مخالف و ناساز و بر این قیاس گران بودن خوی:
از بس که تو را خوی به عشاق گران است
بیقدر متاع سر بازار تو جان است.
شیخ العارفین (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
گران فروشی. رجوع به گران گاز شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
بزرگ گوش بودن. اذانی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلان و مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از گران روی
تصویر گران روی
کند روی بطء سیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گران روحی
تصویر گران روحی
بد خویی بد معاشرتی مقابل سبک روحی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گران ریشی
تصویر گران ریشی
دارای ریشی ستبر و انبوه بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گران فروشی
تصویر گران فروشی
بقیمت گران فروختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گران گازی
تصویر گران گازی
داشتن دندانهای درشت، گران فروشی دندان گردی
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که گوشش سنگین باشد آنکه دیر بشنود: گران گوشی بقزوینیی گفت: شنیدم زن کرده یی. گفت: سبحان الله تو که چیزی نشنوی این خبر از کجا شنیدی ک، کر
فرهنگ لغت هوشیار
شیوه و فرمی سنتی در بستن روسری
فرهنگ گویش مازندرانی